مو قشنگ
قربون موهات برم که بلند شدن امروز وقتی از حموم اومدی بیرون برات روبه بالا شونه کردم چه جیگری شدی زندگی ...
نویسنده :
مامان رهام
15:37
خرابکاری
وقتی میام آشپزخانه و میبینم آقا رهام چی کرده ...
نویسنده :
مامان رهام
15:34
هلو خور
موزیکال
رهامم کوچولوتر که بودی وقتی موزیکال بالای تخت رو روشن میکردم خیلی خوشحال میشدی و نگاش میکردی و کلی سرگرم میشدی ولی الان که روشنش میکنم با صحنه هایی که تو عکس نمایان هست مواجه میشم قربونت برم قند و عسل ...
نویسنده :
مامان رهام
15:49
کودک شو
تا آهنگ کودک شو پخش میشه هر جای خونه باشی خودتو به تلویزیون میرسونی و کلی شادی میکنی واقعا این آهنگ دوست داری آخه خیلی شاد ...
نویسنده :
مامان رهام
15:44
ده ماهگی
ماهها دارن از پی هم میان و میرن وتو داری روز به روز بزرگتر میشی و خواستنی تر هر روز داری کارهای جدید تر یاد میگیری و به زندگیمون رنگ و بوی دیگه ای میدی داری یاد میگیری چطور زندگی کنی و ما هم داریم برای کسب تجربه های جدید بهت کمک میکنیم با چهار دست و پا رفتنت تمام خونه رو زیر پات میزاری و هیچ مانعی جلو دارت نیست مگر اینکه چیز جدیدی نظرت رو جلب کنه و یکهو توقف کنی پسر نازم وقتی به روزهای اولی که متوجه حضورت در وجودم شدم یا وقتی که بی صبرانه روزهای آخر رو معکوس میشمردم و منتظر تولدت بودم با خودم میگم هیچ وقت فکر نمی کردم اینقدر این روزها زود بگذرن و تو آنقدر شیرین بشی تمام حرکات و حرفات وشیرین کاریهات برام خاطره میشن و توی ذهنم ثبتشون میکنم تا ...
دلنوشته ای مادرانه
فرزندم ،دلبندم،عزیزتر از جانم از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم ...از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو برم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من میایی به پاهایم اویزان میشوی و آنقدر نق میزنی تا بغلت کنم تا آرام شوی این روزها فنجان چای را که دیگه یخ کرده از دسترس دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند .هر روز صبح جارو میکشم و گردگیری میکنم خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمی کنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم امشب با همین فکرها تو را د...
رهام در فروشگاه
رهام جونم دیشب به فروشگاه رفتیم وای که چقدر دوست داشتی و بهت خوش گذشت اخه اونجا ماشین برا بچه ها داشت توش کلی بهت خوش گذشت ...
نویسنده :
مامان رهام
1:45